نگاهی به «بانو مکبث» ساخته ویلیام اولدروید
درامانقد-سینما: «بانو مکبث» اولین ساخته ویلیام اولدروید داستانی برآمده از جسارت رادیکال یک زن است به ساحت نظام بسته قرون وسطی. اما این فیلم داستان ژاندارک یا زنی مقاوم در نظامی ظالم و سرکوبگر نیست، بلکه نمایش دراماتیک کنش زنی سودازده همچون مادام بوواری است، در فضایی که خشن تر از هضم غیر تراژیک چنان جسارتی است. آنچه کارتین شخصیت اصلی «بانو مکبث» که بر اساس رمان «بانو مکبث از منطقهی اِمتسنسک» نوشته نیکولای لِسکوف ساخته شده است، انجام می دهد، بنیادی تر از مقابله با یک سنت جنسیتی است. رفتار کاترین هم به لحاظ تن به میل سپردن، هم از نظر به چالش کشیدن ساختار قدرت و موقعیت طبقاتی، علیه نظم حاکم است. اما مهمترین بخش این رفتار متعرضانه خالی کردن زیر پای تمایز مألوف و آشنای شرارت و شرافت و تضاد آن در احساس انسانی و عواطف ناشناخته اش است. کاترین به طرزی بی پروا، رها از هرگونه ترس بر علیه هرچیزی که پیش رویش قرار دارد می شورد و در این راه “هیچ خشونتی شرارت نیست”. برای فهم این گزاره خوب است «شب قتل بزرگ» را در ابتدای تراژدی «مکبث» نوشته شکسپیر به یاد بیاورید، جایی که شرارت معنایی جنون آمیز پیدا می کند و آن تصویر مخوف را پیوند بزنید به سکانسی که زیر چنگ کاترین، کودکی بی دفاع جان می کند. این همان دستهایی خواهد بود که هیچگاه از خون پاک نمی شود.
دوربین ویلیام اولدروید کارگردان این فیلم بیش از هر چیز و پیش از آغاز تنش اصلی، در میزانسنی ثابت، ساکن است. پلان های او تابلوهایی جداگانه اند که بیشتر زن را در فضا و معماری بسیط و فضاهای سرد اما زیبا و مجلل خانه قرار می دهد. اما درست در مقابل این آرامشِ سرد، که به نوعی تا انتها ادامه دارد، وقتی کاترین در آن مرتع و بادهای شدید، شروع به حرکت می کند و در فضای عظیم خارج از خانه خود قدم بر می دارد و دست به کنش می زند، دوربین همگام با او و کنش های غریزی، خونین و درناکش بر بدنه پلان های ثابت خدشه وارد می کند و به زمختی او را قدم به قدم تعقیب می کند. این تضاد حرکت با دوربین روی دستی بدون ظرافت و دقت و پلانهای ایستای زیبای داخلی که بیشتر صرف نمایش سکوت و تنهایی کاترین در فضای خانه می شود، فرم اثر را تعیین می کند. گویی همین حرکت زمخت و فارغ از زیباشناسیِ سبک پردازانه دوربین روی دست، در بستر تابلوهای پر درخششِ اوجِ هنرِ اروپایی، عصاره فیلم را در بدنه و کارگردانی آن جاری می کند. در این میان این فرم در کنار سکوت و کمینه گرایی زبانی فیلمنامه آلیس برچ به رقم ارجاعات شکسپیری اش، به نمایش دقیق تر فرم و برجستگی اجرا و کارگردانی فیلم کمک کرده است.
آنچه ما می بینیم به لحاظ زبانی بیان ناپذیر است. «لیدی مکبث» درام فضاها، تن ها و شرارت های ترسناک است و این در بدنه زندگی انسان جاری است، نه خودآگاهی زبانی و متعقل جاری در دیالوگ های یک درام. اولدروید خود کارگردانی باسابقه در تئاتر است، می توان در میزانسن های او و پرداخت روان فضای شکسپیری در یک فرم مدرن و بدیع این سابقه را به وضوح تشخیص داد. اعتماد به نفس او در خلق یک تریلر مدرن زنانه، در بستر یک فضای الیزابتن، اوج هنر کارگردانی اوست. همین مسئله به سبک او در کارگردانی روند مشخصی داده است که عناصر اصلی اجرای یک درام در آن تعمیق گشته است؛ یعنی هدایت بازیگر به سمت صحیح برای تعین بخشیدن به عناصر اصلی نهفته در درام، که شخصیت آن است. بازی درخشان “فلورنس پیو” در نقش کاترین نتیجه همین روند ساده در یک ایده کارگردانی درست است.
داستان «بانو مکبث» بسیار سرراست و خوش ریتم جلو می رود. فیلم در روایت و روند پیشبرد درام از هرگونه سکته یا پیچیدگی دور است. اما با ضرباهنگی آرام این روند روان را پیش می برد، سکانس ها کاملاً در سلسله تکمیل روند درام جا می افتند و هر کدام با ساختاری روشن آغاز و انجام می گیرند. «بانو مکبث» فیلمی سرگرم کننده و آشنا برای مخاطب مدرن سینما است که در عین تفاوت و جسارت و توضیح ناپذیری امیال شخصیت هایش بسیار ساده و دست یاب است.