نگاهی به نمایش «فروغ ساراپینا» نوشته و کار محسن حسینی
درامانقد-تئاتر: نمایش «فروغ ساراپینا» به نویسندگی و کارگردانی محسن حسینی اجرایی است که از ابتدای شهریور ماه در سالن ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر به صحنه رفته است. اجرا بنا به گفته بروشور نمایش، «پرفورمنسی در ستایش عشق و هنر» و اپیزود دوم اجرای دیوان غربی- شرقی همین کارگردان است که بناست با ساخت اپیزودی در آینده، بخش دوم یک تریلوژی باشد. داستان اجرا بازهم مطابق آنچه دربروشور نمایش و توضیحات خود نویسنده آن آمده، روایتی از زندگی سه زن هنرمند معاصر: فروغ فرخزاد، سارا کین و پینا باوش است که در قسمتهایی به فرم کاری و ساحت اجرایی مارینا آبراموویچ هم گره میخورد. نمایش با چیدمان صندلیهای یک کافه خالی آغاز میشود. مردی (محسن حسینی) کافه بستهای را میگشاید و یکبهیک، چهار زن هرکدام با چمدانی قدیمی به صحنه وارد شده و میزها را پر میکنند. جمعیت شکل گرفته با هم گفتگو و شوخی میکنند و میخندد. دیالوگهای این بخش از اجرا و شوخیهای شکلگرفته در آن بسیار سطحی و تصنعی هستند و با کلیت پسینی نمایش هماهنگی ندارند. در پایان این صحنه اولیه، زنان برای اجرای رقص آماده شده و به همراه موسیقی که ناگهان میآغازد شروع به رقصهای هماهنگ میکنند. این بخش از اجرا که بیش از بیست دقیقه طول میکشد در حوزه اجرا موفق است، اما به نسبت کلیت نمایش بسیار طولانی است و از نظر معنایی نیز کوتاهتر شدنش خللی در روند مفهومی نمایش ایجاد نمیکند. فرمهای رقصی بهکار گرفته شده در این بخش نیز بهطور کامل برای مخاطب واضح نیستند و جای تعابیر آزاد ذهنی تماشاچی را باز میگذارند. البته امکان تاویل آزاد در ذات خود نه تنها بد نیست که در صورت بهکارگیری درست میتواند نقطه قوت یک اثر هنری نیز باشد و همچنین قطعن متوجهیم که بسیاری از حرکات اجراهای مبتنی بر رقص جنبههای زیباشناسانه فارغ از معنا دارند و این هم یکی از خصوصیات و ملزومات اجراهای رقصوار و مبتنی بر بدن است. اما در عینحال وقتی بدن جایگزین کلمه می شود، باید بتواند از خلال حرکت، مفاهیم مورد نظر مولف، چه در قالب قصه و چه در قالب احساس و موقعیت را به مخاطب بهشیوهای انتقال دهد که قابل درک باشد. بدنی که دال می شود باید بتواند مدلول مشخصی را به طیف متفاوتی از مخاطبان انتقال دهد و متاسفانه مجموعه کلی رقصِ کار حسینی در این انتقال موفق نیست. بسیاری از دالها مفهوم اند و عدهای دیگر به معنای مشخصی نمیرسند و گروهی نیز معنایی را منتقل میکنند که رابطه علی مشخصی با کلیت اجرا ندارد. البته نباید از نظر دور داشت که اجراگران بهخوبی از پس چنین اجرایی برآمدهاند. هر چهار زن نمایش بهخوبی بدن خود را بهکار میگیرند و هماهنگی و زیباشناسی موفقی دارند.
پس از این اجرای رقصگونه، بخشهای دیگری از نمایش بهشیوههای متنوع رخ مینمایند. در قسمتی بازیگران در قامت خود بازیگر به تمرین نقشهای خود مشغول میشوند و فضای پشت صحنه و پیشتولید یک کار را تصویر میکنند که با دخالتهای کارگردان به جهت رسیدن به معنای ویژه شخصی او، فضایی خوب و فکرشده خلق میکنند. شیوه راه رفتن و دخالت کارگردان در شکلدهی به ذهنیت اجرایی بازیگران در این صحنه یادآور تادئوش کانتور در نمایش «کلاس مرده» است آنجا که کانتور در قامت خدایگونه کنار صحنه ایستاده و با حرکت دست و چوب، جهت بازیها را تغییر میدهد. پس از این مرحله به بخشهای شخصی سه زن نمایش میرسیم و به ترتیب فروغ فرخزاد، سارا کین و کمی تا قسمتی پینا باوش روایتگر قصه خود میشوند. این بخش از اجرا در قسمت مربوط به سارا کین، درخشانترین بخش کل اجرای محسن حسینی است. سارا کین در آسایشگاه روانی مورد بازپروری و از نوسازی روانشناسان و تکنیسنها قرار میگیرد که نمادی از کلیت جامعه سرکوبگر در ساخت و ساز بدنها و ذهنهای انسانی است. آنجا که بدنها بنا به تعبیر فوکو رام و مطیع میشوند و نظام پاداش و مجازات به کار شکل دهی و برساخت انسان برده شده میآید. این بخش ده دقیقهای، هم در رساندن لایههای مختلف معنایی اثر موفق است و هم در حوزه اجرا، زیباییشناسی بصری و فرمهای به کاررفته و حتی بازی بازیگران آنقدر درخشان است که باقی اجرا را از فروغ و شکوه تهی میکند. روایت فروغ فرخزاد البته دقیقن در نقطه مقابل این روایت قرار دارد. فروغ نمایش حسینی شباهتی به فروغ فرخزادی که میشناسیم، ندارد. لوس و خودنما و زیادهگوست. آنچه میگوید با آنچه از فروغ میشناسیم تقریبن سنخیت خاصی ندارد و چه بسا که علاقمندان فروغ را مکدر نیز بکند. پس از این روایتها دوباره رقصوارهای شبیه به رقصهای اول نمایش داریم و درپایان نیز همه زنها بهروی میزها رفته و با طناب داری که به دست دارند، حدیث مرگ خویش را میسرایند. پایانبندی نمایش و این بازی با مرگ نیز جزو نقاط قوت اجراست. هرچند ورود خود حسینی که تجسم مرگ است و در رقصی اروتیک با این زنان مغازله میکند، در لحظاتی ناهنجار و ناهمگون مینماید.
«فروغ ساراپینا» با وجود لحظات خوب و صحنههای عمیقی که میسازد، در کلیت خود نمایش موفقی نیست. چرا که هم زیادهگوست و هم بازار مکارهای ساخته که همهچیز در آن پیدا میشود. از رقص و موسیقی گرفته تا سخنرانی و تحلیل فلسفی و مقاله و اظهارفضل. بازار مکاره حسینی گاه تا مرز شطحیات خودنمایانه نیز پیش میرود و به نظر میآید که او میخواهد در همین زمان اندک هرچه حرف دارد یکجا بزند. او میخواهد هم فلیسوف، عارف، منتقد، جامعهشناس، تحلیلگر هنری و اسطورهشناس باشد و هم هنرمند، بازیگر، نویسنده، کارگردان و انسانشناس. اینهمه حرف زدن در یک اثر هنری آنهم بهطور واضح و شعاری در کلیت خود آزارنده میشود. درست است که هنرمند مولف در بطن خویش همه اینها هست و شاهکارهای هنری این قابلیت را دارند که به وقت تفسیر در همه این زمینهها حرفی برای گفتن داشته باشند، اما هنرمند شاهکارساز به قصد عامدانه اینها را به عریانی عرضه نمیکند. گاه میتوان حرفی ساده داشت و با همان یک قصه ساده، هزاران لایه معنایی را به جهان افزود. محسن حسینی تئاتر را میشناسد. با همان صحنه آسایشگاهی ساراکین نشان میدهد که خلاق است و پتانسیلهای نهفته این هنر را درک میکند. او بلد است که با زبان بدن سخن بگوید و در میان تعداد بالای کارگردانان بیهنر اینروزهای تئاتر ایران، وجودش غنیمت است. اما اگر بخواهد بههمین شیوه هزاران حرف را تنها در یک اجرا بزند، قطعن نمیتواند پتانسیلهای حقیقی خود را به نمایش بگذارد.
«فروغ ساراپینا» در بخش صحنه، نور، صدا و بازیگری بسیار خوب عمل میکند. نورپردازی ساده صحنه که درست از میانه دیوارها به کلیت صحنه میتابد بسیار با فضای اثر هماهنگ است و بازیگران حسینی و همینطور خود او همگی در اجرا و بازیگری درخشان و موفق هستند و یکدستی و هماهنگی اجراییشان، نشان از زحمتهای زیاد و تلاش و کوشش فراوان در تمرین و آمادهسازی دارد که در تئاتر امروز ایران با اینهمه تنبلی و شلختگی بسیار انگیزهدهنده و نویدبخش است.
درباره زنانی که الهامبخش حسینی در ساخت این اثر بودهاند، دنیای ذهنی زنانه، رابطه هنر و مادینه وهمینطور جهان در مواجهه با ذهنیت و جنون هنرمند، میتوان بسیار سخن گفت و مزایا و نواقص زیادی را در کار بررسی کرد که البته از حوصله این متن کوتاه خارج است و فرصتی دیگرگونه میطلبد. فرصتی که رویکردش صرفن اجرای تئاتر نباشد و به بخشهای روانشناسانه و معناشناسانه اثر بپردازد. با همه اینها اجرای حسینی و یا به گفته خود او پرفورمنس «فروغ ساراپینا» نمایشی است که به دیدنش میارزد.