درامانقد-تئاتر: «آینههای روبرو» عنوان فیلمنامهای از بهرام بیضایی است که اینروزها در قالب یک اجرای تلفیقی و یا همانطور که خود عوامل اجرا نامش مینهند: «فیلم-تئاتر»؛ به کارگردانی محمد رحمانیان در تالار وحدت اجرا میشود. فیلمنامه روایت فردی و مجزای زندگی دختر و پسر جوانی است که کودکی خود را در همسایگی یکدیگر در یک کوچه گذراندهاند و رخدادی سیاسی، زیست هر دوی آنها را چنان دستخوش تحول و استحاله کرده که دیگر حتی به سادگی قابل بازشناخت هم نیست. دختر، نزهت نام دارد و پسر خیری. هر دو هجده ساله و درآستانه آغاز فصلی تازه از زندگی که برای اولی نامزدی با مردی عاشق و تقریبن متمول است و برای دومی که شاگرد اول است، کنکور پزشکی. این آرامش اولیه اما دیری نمیپاید. برادر دختر که سروان ارتشی و عضو گروههای انقلابی است، توسط پلیس امنیت شاهنشاهی دستگیر شده و به مکانی نامعلوم میرود. دقیقن همین رخداد به ظاهر ساده است که کلیه معادلات زیستی-هویتی این دو را دگرگون میکند. نزهت برای جلوگیری از اعدام برادر، تن به همخوابگی با تیمسار مسئول دادگاه او میدهد. عملی بیهوده که تنها روند سقوط و اضمحلال فردی او را از دختری شاداب و سرزنده و امیدوار به یک روسپی تن فروش در شهر نو میآغازد و خیری که عاشق نزهت است با دیدن زوال نزهت، از کنکور و بهتبع آن کل زندگی خویش جامانده، آواره، سرگردان و نیمه خلوضع میشود. فیلمنامه به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول روایت بیستدوسال از زندگی نزهت است از زبان خودش برای خیری که درست در شب سوزاندن شهر نو، او را یافته و با خودش به یک کافه برده است و بخش دوم روایت همان سالهاست از نگاه خیری و با تمرکز بر داستان زندگی او. در خاتمه نیز خیری با کشتن تیمسار که هردو او را مسبب ویرانی و زوال خویش میدانند، خود و نزهت را رستگار کرده و درآستانه انقلاب و حکومت تازه، نوید زیست تازهای برای این دو میدهد.
«آینههای روبرو» به سال 1359 وقتی که انقلاب نو دیگر استقرار یافته و در کار ساختوساز نظم نوین خود بود، نگاشته و دو سال بعد نیز، نه در قالب تصویر و فیلم بلکه در شمایل کتابی کاغذی به مخاطب ایرانی عرضه شده است. متن فیلمنامه چون دیگر آثار سینمایی بیضایی با آنکه در بستری تاریخی-سیاسی رخ داده و حتی موضوعی سیاسی-اجتماعی را مطرح میکند، اما فیلمی اجتماعی نیست و رخداد انقلاب یا حتی مسئله هولآور سوزاندن شهرنو و یا اعدام و سوءاستفاده از خانواده زندانیان سیاسی و رنجهایی که برآنان میرود، همه وهمه تنها بستری هستند برای طرح مسائل بنیادینی چون تنهایی و واماندگی انسان و پیچیدگی دنیای ارتباطات انسانی. ازین منظر شاید بتوان اکثر فیلمهای بیضایی را با وجود آنهمه کاراکتر و رخدادهای شلوغ و مناسبات اجتماعی، آثاری کاملن فردی درست در معنای یک فردیت مستقل انسانی دانست. فردیتی که در بسیاری از موارد قابل تعمیم به جمعیت بزرگتری از آدمهاست. پرسوناژها نیز چون همیشه اگر اصلی نباشند، تیپیکالند و نمادین؛ و بیشتر از فردیت خود، بخشی از جامعهای را نمایندگی میکنند که قهرمان تنها و وامانده اصلی در جدال دایمی با آن به پیش میرود. شاید هم ازینروست که نامها نیز نمادینند. آنهم نه نمادهایی استعاری یا حتی چند لایه بلکه دالهایی ساده که به سرعت معناهای مربوط به خودشان را به ذهن متبادر میکنند. مثلن دختری که سیر هبوط به روسپی را طی کرده، نزهت میشود و پسری که ملال و میانمایگی و زوال را پذیرفته، قناعت؛ برادر قهرمان که به ناحق کشته شده، حقنظر است و نامزد خودنما، افتخاری. شاید باید فیلمنامههای بیضایی را با همین منطق درونی آثار خود او سنجید. منطقی که او در طی سالیان، چنان برای فیلمهایش ساخته و پرداخته که حتی شکل بازی گرفتن او از بازیگر را نیز از سایر کارگردانان متمایز کرده و شاید بتوان گفت ژانری تخصصی برای خود او میسازد. با همین منطق شبهاسطورهای درونی اوست که میتوان از سیاه و سفیدی گاه آزارنده کاراکترهایش گذشت و یا تصویرهای گاه یکسویه او از رخدادها و وقایع اجتماعی- تاریخی را به دیده اغماض نگریست که اگر اینچنین نباشد، همه اینها را میتوان به تیغ تیز نقادی مثله کرد و در طبقهبندیهای تحلیلی به پرسش کشید. «آینههای روبرو» نیز دقیقن در قالب همین منطق خود بیضایی قابل پذیرش میشود و خارج از آن منطق، حتی میتوان آن را یکسویه و شعاری نیز دانست.
از متن فیلمنامه که بگذریم به اجرای مولتیمدیا و تلفیقی رحمانیان از این متن میرسیم که شاید مهمترین نکته اجراییش وفاداری دقیق و موبهمو به همان منطق کاری خود بیضایی باشد. درواقع در اجرای رحمانیان بهرام بیضایی با همان قامت سینمایی خاص خود، لحظه به لحظه نفس کشیده و حاضر ظاهرن غایب است.
اجرای رحمانیان ازین فیلمنامه، تلفیقی است از تئاتر، فیلم و انیمیشن. به عبارتی بیشتر آنچه که توسط نزهت و خیری از گذشته و در شمایل فلاشبک روایت میشود، به قالب فیلم و انیمیشن بر پرده انتهایی صحنه نمایش داده شده و زمان حال که گفتگوی این دوست با بازی آنها بر صحنه تصویر میشود. اما این دوگانگی قالبهای روایی در اجرای رحمانیان آزارنده و دوپاره نیست. او هوشمندانه موفق شده تا با پاساژهایی نرم، تئاتر روی صحنه را چنان به فیلم روی پرده پیوند بزند که روایت، بهشیوهای منسجم و بدون آزار بصری، خود را برای مخاطب میگشاید. پاساژهایی که در شکل تلفیق صحنه تئاتر با فیلم، قسمتهای مختلف اجرا را به بخشهای همسان خود در فیلم مربوط میکند و این نقطه مثبت اجرایی اثر و نخ تسبیح بصری تکهپارههای به هم چسبیده روایت است.
فیلمی که برای نمایش ساخته شده، کاملن منطبق بر سبک و سیاق فیلمسازی خود بیضایی است. از قابها و شکلروایتگری گرفته تا بازی بازیگران و حتی خود بازیگران که عمومن بازیگران فیلمهای خود بیضایی هستند. همهچیز در منطق شخصی بهرام بیضایی است که نفس میکشد. حتی بهنوش طباطبایی نیز بسیار شبیه به مژده شمسایی بازی میکند و اگر کمی از صحنه دورتر بنشینید و بازی او را در قالب تئاتر روی صحنه ببینید و لحنش را بشنوید، ممکن است حتی برای لحظاتی او را با مژده شمسایی اشتباه بگیرید. شکل استفاده از همسرایان، صدای دوبلورهایی که به جای آنها صحبت میکنند و حتی راه رفتن و جایگیری آنها برصحنه نیز همه و همه یادآور نعلبهنعل اجراهای خود بیضایی است. ازین رو شاید این اثر را بتوان ادای دین رحمانیان به بهرام بیضایی دانست. چراکه ردی از خود رحمانیان و نگاه ویژه تئاتری او در این اجرا وجود ندارد.
البته در این خصوص که اجراهای مولتیمدیا علیالخصوص وقتی تا این اندازه وامدار تصویر فیلم و انیمیشن هستند را میتوان تئاتر محسوب کرد و اینکه آیا رواج اینگونه نمایشها که در سالنهای پرفروش تجاری دنیا مثل سالنهای نیویورکی مرسومند و سینما را به صحنه میآورند، به ماهیت اصلی تئاتر لطمه میزند یا نه، میتوان بسیار گفت و مخالف و موافق بسیار داشت که شاید از حوصله این نوشتار کوتاه خارج باشد. اما آنچه که شاید برای بسیاری مهم باشد خوشبختانه یا متاسفانه این نکته است که اینگونه اجراها به واسطه همین چندرسانهای بودن، قابلیت جذب مخاطبین غیرتئاتری را به سالن تئاتر داشته و میتوانند فروش و گیشه را تضمین کنند. پتانسیلی که در عین حال تیغی دولبه است و بهگاه غفلت میتواند چندسویه از هم دریده و ویران کند.
با همه اینها اگر از نفس تئاتر بودن یا نبودن اجراهایی این چنینی بگذریم، اجرای محمد رحمانیان از «آینههای روبرو»، اجرایی تمیز، دقیق، منظم و معقول است و اگر از طرفداران بهرام بیضایی باشیم، قطعن به دیدنش میارزد.