درامانقد-سینما: گای ریچی فیلمساز انگلیسی با فیلمهای جناییاش و سبک منحصربهفرد آنها – بهخصوص از نظر بصری – شناخته میشود. او دبیرستان را ترک کرد و شغلهای سادهای را در اواسط دههی 1990 در صنعت فیلمسازی تجربه کرد. ریچی سرانجام به کارگردانی آگهیهای تبلیغاتی مشغول شد و اولین فیلمش را در سال 1995 ساخت؛ فیلم کوتاه بیستدقیقهای که سرمایهگذاران اولین فیلم بلند وی با عنوان «قفل، انبار و دو بشکه باروت» (1998) را تحت تأثیر قرار داد. ریچی که با فیلم بعدیاش کمدی جنایی «قاپزنی» (2000) بیشتر شناخته شد، امسال با اقتباس تازهای از افسانهی «شاه آرتور» به سینما بازگشته است؛ فیلمی که در ادامه گزیدهای از حرفهای او را دربارهاش خواهید خواند.
دلیل اصلی تغییر سهبارهی تاریخ اکران
میخواستیم فیلممان فرصتی برای دیده شدن پیدا کند. میتوانستیم یک سال پیش فیلم را نهایی کنیم اما چون اجباری در کار نبود، بیشتر و بیشتر روی جلوههای بصری وقت گذاشتیم و نتیجههای خیلی بهتری هم به دست آمد. اما بازار فیلمهای پشت اکران به قدری شلوغ است که یافتن یک آخرهفتهی مناسب برای برخورداری از یک شانس نصفهونیمه هم کار دشواری است. این تنها دلیل تأخیرهای اکران بود که به یک سال اضافهکار انجامید.
ایدهی قهرمان خیابانی!
من خیلی «اکسکالیبور» اثر جان بورمن را دوست دارم. اما بورمن در فیلمش از کنار بعضی چیزها عبور کرده است که من دوست داشتم آنها را بیشتر تجربه کنم و دستمایه قرار دهم. به هر حال این فیلم در ژانری بود که پرداختن به آن و جواب گرفتن، دشوار بود و من میخواستم این چالش را تجربه کنم.
مصایب فیلمهای ژانری
شکستن و فراتر رفتن از همهی ژانرها کار دشواری است. برای فیلمسازی که با یک ژانر آشناست، باقی ماندن در محدودهای ژانر کار راحتی است اما وقتی میخواهید از محدودها فراتر بروید به چالش کشیده میشوید. شما باید از نقاط عطفی استفاده کنید که موافقشان هستید. من نظرهایی درباره ویژگیها و نقصهای «اکسکالیبور» داشتم که بر اساس آنها کارم را شروع کردم. اما مدتی زمان برد که لحن و بیانم را پیدا کنم. این چالش اصلی من بود، همان طور که در «شرلوک هولمز» با آن مواجه بودم.
مهمترین چالش فیلمسازی
یافتن لحن و حالوهوای یک فیلم که تماشاگر معاصر بتواند با آن ارتباط برقرار کند و شما باور داشته باشید که جواب میدهد، چالشانگیزترین امر در فیلمسازی است. در واقع برای من هیچ چالش دیگری وجود ندارد. شما سراغ داستانی میروید که آن را دوست دارید و باید برای تصویر کردن آن به لحن و فضایی یکدست و منسجم برسید. در واقع همه چیز در یافتن لحن و بیان یک ژانر و گونهی بهخصوص خلاصه میشود.
«شاه آرتور…» در سه نسخه!
این فیلم ابتدا سه نسخهی متفاوت داشت: 110 دقیقه، 140 دقیقه و 180 دقیقه؛ که نسخهی اول و آخر خیلی با هم تفاوت داشتند. اما دستآخر فیلم به لحن و بیان و ریتم خودش دست یافت. شما میتوانید فیلمی را با ریتم مورد نظرتان بسازید یا اینکه اجازه میدهید فیلم ریتم خودش را به دست بیاورد. در هر صورت، همه چیز به یافتن ریتم ختم میشود که همه چیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد؛ شوخیهایی که در نسخهی سهساعته جواب نمیدادند، ناگهان در نسخهی دوساعته موفق از کار درمیآیند، یا صحنههای اکشنی که به خاطر مدتزمانشان خوشایند نبودند، ناگهان در متن جای خودشان را پیدا میکنند.
ترجمه و تلخیص: رضا حسینی
منبع: انترتینمنت ویکلی