درامانقد-سینما: «سارا و آیدا» به کارگردانی مازیار میری، فیلمی واقعگرا و اجتماعی است. از همانهایی که در طی یکدهه اخیر بهسرعت مورد توجه سینماگران ایرانی قرار گرفته و اگر تولیدات طنز سینمای ایران را کنار بگذاریم، شاید پرتعدادترین تولیدات سالانه سینما را شامل شوند. سارا و آیدا داستان دو دوست به همیننامهاست که درگیر ماجرایی مالی شده و زندگی هردوی آنها در ادامه روند این درگیری، به کلی نابود میشود. سارا دختر خانوادهای است که بهسبب مشکلات مالی برادری که در فیلم حضور فیزیکال ندارد، خانه، سرمایه و آبروی خانوادگیش را از دست داده و درست درمیانه همین وضعیت شلوغ و پرفشار، وقتی مادر پیرش نیز برای به اجرا گذاشتن چکی که برادر به نام او کشیده، به زندان میرود، دست به دامن همه امکانات موجود و ناموجود اطرافش میشود تا شاید بتواند خانه و خانواده را نجات دهد. او در همین روند قهرمانانه نجات خانواده است که مجبور میشود تا میان اخلاقیات و زیست نزدیکترین آدمهای زندگیاش دست به انتخاب بزند و درست در همین نقطه است که فیلم از فضای کلی اجتماعی خود به لایهای اخلاقی، فردی نیز وارد میشود. لایهای که همهچیز را منوط و مشروط به تصمیم و انتخاب فرد کرده و او را درست با همین عمل انتخاب، مسئول سرنوشت خویش میکند. اما انتخاب قهرمان در این دوراهی بزرگ که دوبار در جریان فیلم بر سرراه سارا قرار میگیرد، انتخابی دو سر سقوط است. از همان دوراهیهایی که زندگی قهرمانان تراژدیهای کهن را شکل میداد. از همانها که نتیجه انتخاب هر کدام از مسیرهایش به پایانی تراژیک ختم میشود و انتخاب؛ تنها بر سر عیار فردی قهرمان است و نه سعادت او که از همان لحظه شکلگیری این دوراهی، دیگر هیچ امیدی به سعادت وجود ندارد و همه راهها تنها به تیرهروزی ختم میشوند. سارا نیز چون قهرمانان همان تراژدیها درست در لحظه پایانی فیلم، جاده قهرمانانه و اخلاقی این دوراهه دو سرسقوط را برمیگزیند و هرچند که در زیست مادی سیهروز و فلاکتزده میشود، اما در جایگاه اخلاقی و درپیشگاه مخاطبان سربلند و خوشنام میماند.
اما «سارا و آیدا» یک تراژدی موفق و قوی با چفت و بستی محکم و استوار نیست. چرا که اگر قهرمان تراژدی در لحظه انتخاب تنها و تنها دوگزینه پیش روی خود دارد و همین دو گزینه محتوم است که انتخاب او را حیاتی و قهرمانانه میکند، برای سارای این فیلم، انتخابهای دیگری نیز موجود است. درواقع نویسنده تراژدی با بستن تمامی راههای ممکن، قهرمان را تنها با دو انتخاب مواجه میکند وبرای او و همچنین مخاطب چاره دیگری جز این دو راهه دو سر سقوط باقی نمیگذارد و دقیقن همین نکته است که قوت و قدرت تراژدیهای بزرگ تاریخ نمایش را ساخته و قهرمانانش را جاودانه میکند. نویسنده فیلمنامه «سارا و آیدا» اما موفق نمیشود که انتخاب سارا را حیاتی و بنیادین کند. سارا ناگزیر و مجبور مطلق نیست. او بهراحتی امکان سادهای مثل درخواست کمک از نامزدش را که انتخابی واضح در فیلم است در کنار انتخابهایش در چنته دارد. سارا حتی انتخابهای کمتر واضحی چون کمک گرفتن از رییس قدرتمندی که بسیار به او اعتماد دارد را هم در بساطش دارد و همینهاست که بار انتخاب او را از شدت و حدت قهرمانانه کاسته و هرازگاهی نیز با تکیه بر حماقت پیش میبرد. امیر عربی فیلمنامهنویس خوبی است که فیلمنامه قوی «سعادتآباد» را در مجموعه کاری خود دارد. فیلمی که اتفاقن مازیار میری کارگردانیش کرده و چفت و بست فیلمنامهاش خوب و منطقی است. او میتوانست با گرفتن انتخابهای دیگر سارا و بستن همه درهای ممکن دیگر، فیلمنامهاش را از اثری متوسط الحال به فیلمنامهای مهم، قدرتمند و کاملن اخلاقی- انسانی بدل کند. چیزی که متاسفانه در فیلمنامه «سارا و آیدا» رخ نمیدهد. باقی ضعفهای فیلمنامهای اثر هم همگی در راستای همین بسته نشدن دایره انتخابهای ساراست که شکل گرفته اند. به عبارتی شخصیتهای اضافی و بدون کارکردی چون نامزد و زنبرادر که عملن نقشی در پیشبرد قصه ندارند و در صورت حذف شدن، کمک بزرگی به فیلم کرده و آن را از میانمایگی نجات میدادند از ناگزیری قهرمان میکاهند. شخصیتهایی که اگر نبودند، فیلمنامهنویس مجبور میشد تا شخصیتهای اصلی داستانش را بهتر و جذابتر پرداخت کند. سارا، آیدا و سعید که سهگانه اصلی و مهم اثرند، قطعن بدون داشتن سکانسهای اضافی شخصیتهای بیکارکرد باید که قویتر و منسجتر بنا میشدند. اینگونه این سه شخصیت نیز از دام کلیشه بودن علیالخصوص در نمونه آیدا میرهیدند و روابط و مناسباتشان بیشتر و بیشتر برای مخاطب گشوده میشود. اما متاسفانه اینطور نمیشود و شخصیتها بیشتر و بیشتر در قالبهای تیپیکال مرسوم فرورفته و فردیت خاص و مجزایی برای خود نمییابند. حتی مناسبات رابطه بین آیدا و سعید هم در حد چند سکانس شبهتلویزیونی گیر افتاده و از سعید نیز چهره یک بدمن کلیشهای قراردادی بر پرده ظاهر میشود و شاید همین شخصیتهای واضح و روشده برای مخاطب هستند که سبب میشوند تا در هر لحظه بیننده در پیشگویی رخداد بعدی بر نویسنده پیشی بگیرد. اتفاقی که از زمان ارسطو تا امروز معنایی جز شکست نویسنده ندارد.
با همه اینها اما فیلمنامه «سارا و آیدا» یک نقطه بسیار محکم و قدرتمند دارد که شایسته توجه و قدردانی است و آنهم زاویه نگاه نویسنده و بعدتر کارگردان به زنان و شخصیتهای زن است. نگاهی که قیممابانه، عاقل اندر سفیه و تقلیلدهنده نیست و زنان را همانقدر سازندگان فاعل جهان خود و اطرافشان میداند که مردان. نگاهی که تقصیرها را به گردن زن همیشه مقصر نینداخته و کلیشههای مرسوم زن احمق، لکاته، اثیری و سایر کلیشههای رنگارنگ مرسوم نگاه مردساخته را بازتولید نمیکند. ازین جهت فیلم «سارا و آیدا» فیلمی قابلتوجه و امیدبخش است و این نوید را میدهد که کمکم مردان هنر این سرزمین دست به کار شناخت زن به مثابه یک انسان شده و از شیانگاری او فاصله گرفتهاند.
کارگردانی فیلم نیز از آنجایی که بسیار همگام و متناسب با متن فیلمنامه پیشرفته و تکیه را بر متن گذاشته، قطعن درگیر همان نقاط ضعف فیلمنامه است. هرچند چندین و چند قابتصویر زیبا دارد که نشان میدهد مازیار میری اگر بخواهد کارگردان بسیار خوبی است. بازیهای فیلم البته چندان قوی و خاص نیستند و بیشتر تکراری و از پیش مشخصند. البته غزل شاکری بازی قابلقبولی ازائه میدهد که در متن فیلم و نقش خودش جا میافتد. بازی پگاه آهنگرانی هم هرچند با شخصیتی که بازی میکند، هماهنگ است اما هیچ چیز تازهای در خود ندارد. او بارها و بارها این دختر شلوغ و پر سرو صدا را در فیلمهای مختلف از خود به نمایش گذاشته و کمکم این حس را در مخاطب ایجاد میکند که هرجا شخصیتی اینچنینی باشد باید به سراغ او رفت. شخصیت او؛ هم در شکل نگارش فیلمنامه و هم در اجرا و بازیگری میتوانست عمیقتر شده و با جزییاتی بیشتر، عمل و انگیزههای عمل و همینطور تغییرات رفتاری وپیچیدگیهایش را بهتر و روشنتر بیان کند. مصطفی زمانی هم در نقش خود تقریبن معمولی و حتی قابلقبول جا میافتد. سعید چنگیزیان و تینا پاکروان از آنجا که بود و نبود شخصیتشان چندان تاثیری در روند فیلم نداشته و پرداختشان حتی از سه پرسوناژ اصلی هم کمتر است، بازی خاصی ندارند و در نمونه تینا پاکروان حتی ضعیف و بیسروته هم میشوند.
با همه اینها اما «سارا و آیدا» فیلمی است که قصه خوبی دارد. زنانش به زنان واقعی روزمره شبیهترند و هرچند فیلم متوسطی است اما پتانسیل زیادی برای بدلشدن به فیلمی قوی و محکم و ماندگار در دل خود دارد و شاید به خاطر همینهاست که میتوان گفت: به دیدنش میارزد!