درامانقد-سینما: «صداي آهسته» نوشته محمد رضايي راد و به كارگرداني افشين هاشمي درباره انساني است كه تغيير جنسيت مي دهد، اما فيلم درباره تغيير جنسيت نيست، بلكه درباره خود و يافتن خود است. طبيعي است كه هر داستاني درباره تغيير جنسيت درباره هويت هم هست اما صداي آهسته با هر چه دروني تر كردن موقعيت و تكيه بر تك گويي هاي مدام چنان وجه انفسي (subjective) پيدا مي كند كه از موقعيت بيروني شخصيت فراتر مي رود و به يك سير هستي شناسانه و فلسفي درباره يافتن، پذيرش و زيست با «خودهاي» خود مي رسد. فيلم به بهانه تغيير جنسيت به وجوه مختلف يك شخصيت مي رسد و مونولوگ را به ديالوگي بين خود و وجه ديگري از خود بدل مي كند.

كليت كاري كه صداي آهسته با ذهن مخاطب مي كند در حرفهاي راننده تاكسي با بازي اشكان خطيبي در آغاز فيلم فشرده شده است و اين جمله درخشان كه «دست كم با خودت حرف بزن تا صدايت در درونت يخ نزند». راننده كه هيچ چيز از هويت مسافر خود نمي داند-حتي جنسيت اش- گويي به همين علت هيچ حجابي-از جنس هويتهاي برساختي همچون زبان و جنسيت و مليت و…- پيش روي خود حس نمي كند تا مانع ارتباط با تفرد و اصليت شخصيت مسافر شود و به همين دليل سخنانش پيش از همه مونولوگها و خودگويي هاي شخصيت اصلي گوهر فيلم را افشا مي كند.

اگر خودت را نشناسي كسي را هم نخواهي شناخت؛ اگر خود، خودت را نشناسي كسي نمي تواند تو را به خودت بشناساند؛ درست مثل تجربه خوشبختي؛ اگر با خودت خوشحال نباشي اگر در تنهايي كافي نباشي با هيچ كس خوشبخت و كامل نخواهي شد؛ پس دست كم به توصيه راننده تاكسي فيلسوف بايد گوش داد، پس دست كم شخصيت گم شده ي صداي آهسته بايد با خودش حرف بزند چرا كه تنها با حرف زدن با خود است كه صدايش را به آهستگي پيدا مي كند و با صدا كلامش را و با كلام، كلماتش را و با كلماتش جهان هاي ممكن و هويت هاي ممكن اش را بازشناسي كند.

مونولوگ هايي كه رضايي راد نوشته از اين زاويه به ديالوگ مي مانند چرا كه ابعاد مختلف شخصيت را به گفت و گو با يكديگر وا مي دارد.
اين امكان عميق متني در كارگرداني هاشمي در اكثر موارد -به جز پلان هاي پاياني در خانه و شهر- به شكلي بي وجه و غير ضروري تخت و ساكن اجرا شده. فيلم با همين امكانات كم هم مي توانست با دقت بصري و تنوع بيشتري اجرا شود و اتكا به تك گويي و انفسي بودن روايت مي توانست دست مايه بسيار خوبي براي سبك پردازي در ميزانسن و كار با دوربين باشد. اما گويي هاشمي در دومين تجربه اش بر سنگيني متن تسلط اجرايي به عنوان كارگردان پيدا نكرده و دوربينش را تخت و ريتم فيلمش را به لحاظ بصري لخت و سنگين نگه داشته است كه در نهايت به جذابيت و تجربه گرايي بيشتر و گيراتر اين فيلم تجربي لطمه زده است.

 

این یادداشت در شماره مهر ماه 98 مجله هنر و تجربه نیز منتشر شده است.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید