درامانقد-سینما: پرده اول «متری و شیش نیم» در مجموعِ دو فیلم بلندی که سعید روستایی ساخته بهترین دقایق از نویسندگی و کارگردانی او یا شاید بتوان گفت موفق ترین قسمت کار او در داستان گویی سینمایی تا اینجاست. فیلم با شتابی که دیگر در سینمای ایران رو به فراموشی بود شروع می شود و در همان چند تصویر سکانس ابتدایی و آن تعقیب و گریز، قلاب خود را می اندازد و مخاطب را تمام و کمال شکار می کند.

ما با یک فیلم پلیسی روبرو هستیم که تلاش می کند از زاویه دید پلیس با نگاهی واقع گرا یا بهتر است برای دوری جستن از سؤتفاهمات درباره واقعیت پلیس ایران بگوییم «واقع نما» تلاش می کند که یک تریلر تمام کمال و خوش ریتم باشد. سؤال فیلم مشخص است، معلوم است که فیلم به کجا می خواهد برود و در این حین ضمن ساختن شخصیت های اصلی خود که چند پلیس هستند -خاصه صمد که سر تیم پلیس هاست- شخصیت ناصر خاکزاد که سوژه مورد تعقیب است را کم کم به ما می شناساند و از حالت کلی یک غول خطرناک در قاچاق مواد مخدر بیرون می آورد. تا اینجا همه چیز شکل یک تریلر پلیسی تمیز را دارد که بر شخصیت متکی است، سؤالی روشن دارد و روندی منسجم اما ذاتاً متشنج و پیچیده را برای رسیدن به پاسخ تعقیب می کند. فارغ از واقعی بودن یا نبودن ما آن را واقعیت می پنداریم و منتظر پاسخ هستیم. پاسخ هم زود داده می شود در میانه فیلم ناصر خاکزاد در حالی که خودکشی کرده است در استخر خانه اش پیدا می شود و به زندگی بر می گردد تا – دست کم از زاویه دید پلیس- مجازات شود. نوعی بازگشت دراماتیک و نمادین به زندگی و درام که بعدتر جایش در ادامه فیلم خالی است.

فیلم از ابتدا، با توجه به محوریت شخصیت صمد و جایگاهی که دوربین دارد از زاویه پلیس داستان می گوید، اما گویا زاویه دید فیلمساز متفاوت است، فیلمساز می خواهد حالا از میانه داستان ناصر خاکزاد را تعریف کند، میخواهد از صمد که تا به حال قهرمان خسته، فسرده اما مصمم فیلم بوده است و به خوبی ما را همراه کرده، بر خلافکار یا آنتاگونیست درام متمرکز شود. این درست نقطه ای است که فیلمنامه سؤال خود را گم می کند، شخصیت اصلی خود را از دست می دهد و مهمتر از همه از یک تریلر جنایی-پلیسی به یک ملودرام اشک انگیز خانوادگی-خانگی تقلیل پیدا می کند.

پرسش اینجاست که چرا فیلمساز تصور می کند که ما تصور می کنیم یک مواد فروش کلان یا به طور کلی یک جنایت کار انسان نیست؟ یا مثلاً خانواده ندارد؟ یا اینکه برای خلاف و خشم خود بدون انگیزه است؟ در سینما ما می توانیم با خلافکارانی بی انگیزه تر، بی خانواده تر و کم احساس تر از ناصر خاکزاد همزاد پنداری کنیم و آنها را بفهمیم، حال اینهمه اشک و آه، اینهمه نوید محمد زاده احساسات برانگیز و دوست داشتنی به چه کار می آید؟ جز اینکه فیلم را سرگردان، احساسات فیلم را بیش از حد و لحن اثر را شعاری کند چه تأثیری دارد؟ آن کوچه تنگی که انگیزه خاکزاد برای ثروتمند شدن به هر قیمتی است، آن فقر و فلاکت و تحقیر و عصبیت از بی عدالتی، اساساً در نفس جرم و جنایت است، این بدیهی است. انگیزه در عمل مستتر است و پیش چشم آوردن این انگیزه مستتر اما ملموس، آن هم به شکلی طولانی و پر از حرف، کاری جز توضیح واضحات، معلق نگه داشتن درام و در نهایت سرد کردن تنور سوزان فیلم نیست.

شاید همان آشنایی محلی کارگردان از رخداد یا آن چه که می توان اجتماع زدگی در سینمای ایران دانست علت این نقصان در «متری و شیش و نیم» است. اما مهمترین مسئله این است که فیلم وقتی از یک تریلر پلیسی جذاب و سالم به یک فیلم به اصطلاح «اجتماعی» و بدون ژانر تبدیل می شود، شخصیت هایی که با جزئیات ساخته- خاصه صمد- را به حاشیه می برد و حتی آن رازآمیز بودن و جاذبه ذاتی کاراکتر ناصر خاکزاد هم نابود می کند. این رها شدگی و بی سؤال بودن در ظاهری پر از نگاه اجتماعی و کنایات انتقادی ضعفی بود که «ابد و یک روز» هم خیلی بیشتر دچارش بود. فیلمساز انگار از درام و سینما به جایی می رود که توان اش نیست، نه عمقش را دارد -و نه اصلا نیاز است که به عنوان یک فیلمساز داشته باشد- و نه رسانه و محدودیت های فیلم داستانی آن هم در ژانر، به او این اجازه را می دهد که به مسئله با عمق و تفصیل بپردازد و فیلمش یک دست و کامل باشد. برای همین هم از یک جایی فیلم بیشتر از دیالوگ و کنش متقابل شخصیت ها با مرکزیت یک درام و داستان پر کشش، به مونولوگ هایی می رسد که ناصر درباره خود می گوید. و این تغییر لحن و ژانر ضربه ابتدایی و درخشان فیلم را تا پایان حفظ نمی کند.

فیلم پر از لحظاتی که به لحاظ کارگردانی درخشان و به یادماندنی هستند، فیلم در قواعد ژانر بسیار خوب عمل می کند از هر دو کاراکتر اصلی خود( صمد و ناصر) شمایل می سازد، آنها را هم به نحوی موضوعی و هم به نحو شخصی در مقابل هم قرار می دهد و برای آنها رابطه سازی می کند، اما درست در پرده سوم این رابطه هم رها می شود. شاید کمی تواضع و قناعت به حدود سینما و قواعد ژانری که روستایی در آن پاگذاشته بود از «متری شیش و نیم» فیلم بهتر و مهمتری نسبت به اثری که الآن با آن روبرو هستیم می ساخت. تواضع اینجا به این معنا نیست که فیلمساز نمی تواند حرف بزرگ بزند و مثلاً باید حرفش اندازه دهانش باشد، بلکه منظور ماندن هر حرف و انتقادی در شکل و فرم سینمایی است، نوعی تواضع پیچیده که از قضا به کار فیلمساز اصالت می دهد.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید