حرف ما را نمی فهمند

یکی از مهمترین دلایل عدم توفیق و عدم شناخته شدن تئاتر ایران در جهان این است که حرف ما را نمی فهمند. هیچ رابط و واسطه ای بین ما و تئاتر جهان نیست. ما هنوز بهانه ای برای گفتگو و نزدیک شدن به جهان ایجاد نکرده ایم. ما قصه های آشنا برای آنها را از زبان و نگاه خودمان برایشان روایت نکرده ایم. از پلهای ارتباط -اقتباس از آثار آنها- استفاده نکردیم. اقتباس ما را با جهان آشتی می دهد. با اقتباس است که ما می توانیم جهانی بیندیشم و بومی عمل کنیم. اقتباس ما را با گفتگو، با دیالوگ، با زبانهای بیگانه آشتی می دهد. اقتباس ما را مجبور به گفتگو با دیگر تمدنها و فرهنگها می کند.

در تفسیر فقیر هستیم

جولی ساندرز در کتاب معروف خود «اقتباس و تصاحب» سه وظیفه و کارکرد مهم برای اقتباس قائل است: انتقال، تفسیر و قیاس! از این سه وظیفه، تفسیر، مهمترین وظیفه یک کارگردان است. کارگردان اولین و مهمترین مفسر متن است. کارگردانی که اقتباس را درست انجام بدهد می تواند هر متنی را درست تفسیر و اجرا کند. کارگردانی تئاتر ما از فقر تفسیر، از فقر جهان بینی و از فقر اقتباس به شدت رنج می برد. اقتباس نمایشنامه نویسان و کارگردانان ما را با جهان بینی های کوتاه و محدودشان مواجه می کند. توجه به اقتباس سبب می شود ما منطق و فلسفه وجود تئاتر را بهتر درک کنیم. عادت به اقتباس سبب می شود منطق فرم و قالب در تئاتر را عمیقتر و صحیحتر بفهمیم و دست از ادابازی های فرمیک و ادعاهای پوچ و افراطی در خلق و ابداع فرمهای تازه – و برای اولین بار در جهان – برداریم. گذشته را خوب نخوانده و ندیده، دست به ابداع زدن، به شوخی می ماند. فقر تئاتر ما نمایشنامه نویسی نیست. فقر ما تکنیک نیست. فقر ما سستی و ضعف جهان بینی ست. اقتباس یعنی نگاه و تعمق در هر آنچه به قبل از من بوده است. یعنی نگاه و کندوکاو در دستآوردهای گذشته. همین ویژگی سبب می شود نمایشنامه نویس/کارگردان را مجبور به مطالعه چند باره آثار قبلی و تمامی منابع مرتبط با متن مادر کند. این ویژگی به خصوص آنجائی اهمیت پیدا می کند که می بینیم بسیاری از آثار نمایشی امروز دچار سطحی نگری و حتی غلط خوانی هستند. بسیاری کارگردانان ما متنی را که به روی صحنه آورده اند نفهمیده اند یا اشتباه فهمیده اند در نتیجه اجرای آنان چیزی جز تلاش مذبوحانه برای تازه و امروزی جلوه دادن همه چیز نیست. وقتی نمایشنامه نویس/ کارگردان خود را به اقتباس عادت بدهد در واقع به خود می آموزد برای مواجهه و خوانش صحیح هر اثری نیاز به غور در روایتهای متعدد از آن اثر هست. و نباید به خوانشهای نخ نما شده، دم دستی و همه جا موجود دل خوش کرد. عادت به اقتباس اصرار به درک راز ماندگاری آثار شاخصی ست که برای ما هنوز هم مهم هستند. بدیهی ست طی فرایند درک راز ماندگاری متن(اثر) مادر، نمایشنامه نویس و کارگردان متوجه ظرافتهای پنهان بسیاری خواهند شد.

تغییر زاویه دید و تنوع در روایت

ما قرار نیست قصه ای تازه خلق کنیم. اقتباس به ما می آموزد که تمامی قصه های خوب، جذاب و هیجان انگیز قبل از ما گفته شده است. اقتباس این توهم را که این ما هستیم که برای اولین بار به چنین کشفی نائل شده ایم از بین می برد. هیچ رخداد تازه ای در جهان وجود ندارد که بشر پیش از ما آن را درک و تجربه نکرده باشد. تنها تفاوت در زاویه دید و موقعیت زمانی و مکانی ست. و اقتباس تغییر زاویه دید است. بزگترین لطف اقتباس این خواهد بود که ما را مجبور به مطالعه قصه ها و ادبیات فولکلور و افسانه های بسیار غنی ملل و فرهنگهای مختلف می کند. کمترین نتیجه چنین مطالعه ای اما قدر دانستن سادگی، ساده گفتن، ساده نوشتن و ساده نشان دادن روی صحنه است. چرا که قصه ها و افسانه ها عمیق اند و در عین حال بسیار ساده!

افزایش جمعیت تماشاگر تئاتر

در کشوری زندگی می کنیم که ملتش به شدت با تئاتر بیگانه است. بهترین شیوه آشنایی و دعوت افرادی که در عمرشان هیچ تئاتری ندیده اند دعوت به تماشای قصه و روایتی آشنا و ملموس است. اقتباس پای تماشاگر جدید را به تئاتر می کشاند. اقتباس می تواند به جمعیت تماشاگر کشور اضافه کند.

توجه دوباره به آثار از یاد رفته

وقتی اثری اقتباسی در جلب توجه و رضایت مخاطبین- عادی یا اهل فن- موفق می شود این کنجکاوی را در آنها برانگیزاند که سراغ متن اصلی- متن مادر- بروند. این خاصیت اقتباس است که سبب می شود آثار کهن به بوته فراموشی سپرده نشوند. یکی از کارکردهای بسیار ضروری اقتباس یادآوری و ضرورت تعمق در آثاری ست که گنج نهفته شان در پشت غبار عادت و کم دانشی ما، از دیدها مخفی مانده است. اقتباس روی آثار گذشته دست جلا کشیده آنها را برق انداخته و در هیئتی تازه و نو به مخاطبین امروزی عرضه می دارد. اقتباس سبب توجه و اقبال دوباره به آثار از یاد رفته، کنار گذاشته شده یا کمتر خوانده شده می شود.

سهم تماشاگر
سهم مخاطب در فرایند تولیدات تئاتری ما چقدر است؟ اینکه او چقدر در تولید نقش دارد؟ خواست و میل او چقدر هنگام نگارش یا تولید یک اثر نمایشی لحاظ می شود؟ هنرمند تئاتر با آنکه در انتخاب موضوع و مضمون اثرش کاملا مستقل و مختار است اما در هر صورت نمی تواند نسبت به ذائقه و خواست تماشاگرش بی تفاوت باشد. اقتباس یک پیش بینی است. یک ذهن خوانی. اقتباس تکیه بر دانسته های تماشاگر است. حساب کردن روی وابستگی ها و درگیریهای پیشین تماشاگر با تئاتری که بناست به او عرضه شود. و این امتیاز بزرگ و برگه برنده ای ست برای اثری که مخاطبش پیش از مواجه شدن با آن، آمادگی و آشنایی نسبی با فرم و محتوای آن دارد. اقتباس پاسخ به خواست مخاطب به تماشای قصه های آشنا روی صحنه است.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید