گفت و گو با علیرضا نراقی نویسنده و کارگردان نمایش «اعتراف؛ یک برگمان خوانی»

درامانقد-تئاتر: علیرضا نراقی منتقد سینما،تئاتر وسردبیرتارنمای درامانقد از سال 88 تاکنون پیوسته به عنوان منتقدی خوشنام وفعال در حوزه تئاتر و سینما شناخته‌شده است.

اینگمار برگمان، فیلم‌ساز معاصر و برجسته سوئدی، کتاب داستانی دارد به نام «اعتراف» که توسط نشر نیلا و با ترجمه مصطفی احمدی منتشر شده است. علیرضا نراقی با اقتباسی از این کتاب، نمایش «اعتراف؛ یک برگمان خوانی» را در تماشاخانه استاد جمشید مشایخی، به روی صحنه می‌برد؛ بنابراین تا 22 بهمن هر شب ساعت 18 می‌توانید شاهد یک برگمان خوانی باشید.

این اثر تاثیر گرفته از داستان «اعتراف» نوشته اینگمار برگمان است، چگونه آن را دراماتیزه کرده و از چه عناصری برای جذب مخاطب بهره برده‌اید؟

نسبت به داستان برگمان تغییرات زیادی اتفاق افتاده است، هر چند که همچنان بُنِ و نقطه محرک داستان در این اثر نیز وجود دارد. هر درامی که از ادبیات مایه می‌گیرد، باید در ابعادی که بیشتر با خوانش نویسنده نمایشنامه و گروه اجرایی همراه است، فشرده شود. در واقع گسترش پیدا کند و به سمت رخدادی اجرایی برود. من در مواجهه با این داستان تلاش کردم بخشی را که خودِ مسئله اعتراف بود، بگیرم و گسترش دهم. شخصیت یاکوب را به شکلی فعال‌تر وارد داستان کنم و عنصری دراماتیک و در حال رخ دادن – یعنی ترک کردن آن محیط توسط آنا و افشاگری یاکوب – را به داستان بیفزایم.

اما این نکته هم اهمیت دارد که بگویم، روند دراماتیک کردن به معنای ایجاد کنش و کشمکش با وجود تغییراتی که در داستان اولیه اتفاق افتاد، محدود و خفیف انجام شد. چرا که این اجرا در نهایت بیشتر از آن‌که قصد ایجاد هیجان داشته باشد و بخواهد تماشاگر را با جاذبه‌های ظاهری دراماتیک متأثر کند، بر اعتراف و عنصری درونی‌تر و احساسی‌تر همراه می‌کند و به همین دلیل تأثیر و تغییری که رخ می‌دهد، نرم و کاملاً شخصی است.

اثری که این اجرا روی مخاطب می‌گذارد، اساساً بیشتر درونی و از راه غرق شدن در فضای اعتراف و حالات درونی شخصیت‌ها اتفاق می‌افتد. تماشاگر در طول نمایش، آهستگی را تجربه می‌کند؛ کیمیایی که در حال فراموش کردن آن است و همین فراموش شدن آهستگی، او را از همنشینی با مسائل اساسی زندگی و بودن غافل کرده است.

با توجه به شخصیت برگمان و بزرگ شدنش در خانواده‌ای مذهبی که درنهایت باعث دین‌ گریزی‌اش شده است، آیا هدف اصلی این داستان هم نشان دهنده تاثیر عوامل دینی و قید و بندهای آن هست؟ چون فکر می‌کنم، اکثر تماشاگرها ممکن است در جریان نمایش یاد لحظه‌ای در زندگی خودشان باشند که به حضور خدا شک کرده‌اند.

بله این نقطه اصلی اشتراک تماشاگر با آدم‌های این نمایش است؛ شک و اندیشه درباره خدا؛ چیزی که همه ما آن را تجربه کرده‌ایم و همین مسئله است که می‌گویم مواجهه با این اجرا و اثری که روی مخاطب می‌گذارد، شخصی و درونی است. هر نمایشی از یک نقطه مشترک میان خود و تماشاگر برخوردار است؛ نقطه‌ای که با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و در این نمایش مواجهه با مفهوم خدا و شک در آن، همان عنصر مشترک است.

برگمان در بافتی مذهبی پرورش یافته بود. فضایی که در داستان «اعتراف» ترسیم می‌کند به شدت نزدیک و شبیه به فضایی است که خود برگمان در آن بزرگ شده. شاید آنا و طغیان او نمایانگر وجوهی از خود برگمان و طغیانی است که او در برابر بافت خانوادگی و اجتماعی خود کرده است. اما برگمان هیچگاه بر خلاف گفته شما از مذهب به طور کامل روگردان نشد، او اساساً به سطحی فراتر از روگردانی یا مؤمن بودن رسید، که سطح تأمل صادقانه و پرداختی عمیق در حوزه ادبیات، درام، تئاتر و سینما در باب این امور بود.

اینکه ما زندگی و تأمل در باب خود برگمان را در قالب یک لکچر -دراما یا تئاتر- مقاله وارد این نمایش کردیم، برآمده از همین ارتباط فضای نمایش با فضای زندگی برگمان بود و همچنین تلاش برای باز آفرینی تم‌ها و جهان فکری برگمان به مثابه یک هنرمند.

از آنجايي كه برگمان هنرمندي مولف است، درباره مضامين نمايش چه مي توان گفت؟

ترديد در اين نمايشنامه تِم اصلي است اما نه ترديد و شك آنا براي رفتن، بلكه ترديد وي نسبت به ساختاري كه در آن بزرگ شده و باورهايي كه آنا معتقد است بدون اينكه آگاه باشد به او منتقل شده. در نمايش، درباره ساختار يك كشيش نشين و ساختار يك كليساي پروتستان حرف مي زنيم. بديهي است كه وقتي ترديد نسبت به ساختار را بازگو مي كنيم هم نسبت به اعتقادات و احساساتي است كه از طريق مذهب در طول زندگي يك انسان ايجاد مي شود و هم نسبت سبك زندگي كه آنجا وجود دارد. بايد اين را هم در نظر بگيريم كه زن در آن ساختار جايگاه منفعلي دارد و كاري كه آنا در آن بستر انجام مي دهد، يك طغيان جنسيتي هم محسوب مي شود.

 

این موضوعِ شک تا حدی حساسیت برانگیز است، چرا این متن را برای نمایش انتخاب کردید؟

بدیهی است که ما در جامعه‌ای دینی زندگی می‌کنیم و همان‌طور که در نمایش توضیح داده می‌شود، زندگی در بستری دینی و مذهبی است که شک را تبدیل به مسئله می‌کند. شک نقطه‌ای است که انسان را می‌سازد. در یک نگاه کلی، شک حالتی وجودی است که اصلاً هر گونه درامی را به وجود می‌آورد، قهرمانان تراژدی نیز به نوعی غرق در شک هستند و شک، آن‌ها را به سمت سرنوشت‌شان می‌برد. ایوب شک کرد و به سبب شک خود در برابر خداوند به شکایت و طغیان پرداخت. پس شک، نقطه طغیان است، لحظه‌ای از زندگی که در آن از راه بازاندیشی در باورها، ساخت جدیدی در تفکر و سبک زندگی انسان اتفاق می‌افتد. به نظرم بدیهی است که شک، مسئله جامعه ما و زمانه ماست. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن تردید موج می‌زند اما گویی هیچکس درباره تردید و شک حرف نمی‌زند، در حالی که این نقطه مهمی است. نوع مواجهه با این شک هم از نظر فردی و هم از نظر جمعی، شکل زندگی شخصی و اجتماعی و حتی سیاسی ما را در آینده تعیین می‌کند.

آیا ممکن است این تعارض در ذهن تماشاگر به وجود بیاید که اعتراف، نوعی اظهار پیشمانی است اما زن این پشیمانی را کتمان می‌کند؟

نمی‌توانم ذهن تماشاگر را بخوانم، اما می‌توانم بگویم که جذابیت شخصیت آنا به نظرم در همین تشویش و تضادهای درونی است. جذابیت رفتار او اتفاقاً در اعترافی است که با پشیمانی همراه نیست. آنا زنی نیست که نادان باشد و یا موعظه بشنود و زود باور کند. او خود الهیات خوانده است و به شدت با محیط پیرامون خود مواجهه جدی دارد، او زنی وابسته نیست. از دیگر سو مسئله اعتراف به زبان آوردن خطاست و نه پشیمانی از آن. یا بگذارید اصلاح کنم، اعتراف کردن در سنت مسیحی به زبان آوردن تعارض است با باور و یقین، پس نوعی شک و طغیان را در دل خود دارد.

در نمايش چند بار ديوار چهارم شكسته مي شود و كاراكتر با مخاطب صحبت مي كند. ردپاي برگمان در اين رويكرد اجرايي ديده مي شود؟

بله، من اين رويكرد و اين شكل از فاصله گذاري را از برگمان بر گرفته ام. به طور مثال در فيلم نور زمستاني مي بينيم كه حدود 15 دقيقه شخصيت اصلي زن رو به ما حرف می زند. همين طور در فيلم سونات پاييزي ما يك راوي داريم كه همسر شخصيت زن است. این رویکرد حتی در کمدی های اولیه برگمان هم وجود داشته، یک فرد که به طور مستقیم با ما حرف می زند و انگار از دنیای درامی که در حال رخ دادن است می تواند پا فراتر بگذارد.

روند اجرای این کار چطور بود و چه شرایطی را داشت؟

ما ۵ ماه این نمایش را تمرین و سعی کردیم تجربه‌ای متفاوت را به‌وجود بیاوریم؛ تجربه‌ای که تماشاگر در آن – به گواه نظراتی که تا امروز گرفتم- دو بازی خوب می‌بیند که در آن می‌تواند ساخته شدن شخصیت را حس کند. دو بازیگر این کار، لیلا بارگاهی و کوشیار مشایی، ۵ ماه است که با آنا و یاکوب زندگی می‌کنند و حاصلش این شده که آن‌ها به اجرایی دلپذیر و با اعتماد به نفس از شخصیت خود رسیده‌اند. هر چند که ریتم، شکل و زبان کار، آن چیزی نیست که در تئاتر رها شده ما، تماشاچی به آن عادت داشته باشد ولی دیدن نمایشی به این شکل مثل غرق شدن در یک فضای مراقبه‌ای و تأملی است و لذا فکر می‌کنم لذتی متفاوت و خواستنی را در خود دارد.

گفت و گو: محدثه بومی، ناهید مرادی(خبرآنلاین-ایران تئاتر)

عکاس: آروین بومی،فاطمه مسعودی نژاد

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید