نگاهی به فیلم «لاتاری» ساخته محمد حسین مهدویان

 

درامانقد-سینما: فیلم «لاتاری» به کارگردانی «محمدحسین مهدویان» روایت‌گر داستان عاشقانه دختر و پسری جوان است که در مسیر پیچ‌درپیج وصال به ناگزیر از یکدیگر جدا می‌شوند. «لاتاری» سومین فیلم بلند داستانی «مهدویان» به شمار می‌آید. او پیش از این دو فیلم موفق و تحسین‌شده «ایستاده در غبار» (1394) و «ماجرای نیمروز» (1395) را کارگردانی کرده است. هر دو فیلم با تفاوت در سوژه دشمن و لوکیشن فیلم، نبرد میان مردم ایران با مخالفان جمهوری اسلامی ایران را به نمایش می‌گذارند. فیلم «ایستاده در غبار»، داستان زندگی «احمد متوسلیان» را در دوران جنگ تحمیلی به تصویر می‌کشد و «ماجرای نیمروز» ترورهای دهه 60 توسط گروه مجاهدین را بازگو می‌کند.بنابراین هر دو فیلم به موضوع کشمکش مردم یا افرادی از جنس مردم با دشمنی بی‌رحم می‌پردازند.

و اکنون فیلم «لاتاری» نیز پیرو چنین دیدگاه دیالکتیکی‌ای، نبردی نو را میان مردم ایران با دشمنی در آن‌سوی آب‌های خلیج فارس به نمایش می‌گذارد. در«لاتاری» جامعه ایران سال‌ها و فرسنگ‌ها از فضای ایده‌آلیستی و آرمان‌گرایانه دهه شصت دور شده است. فیلم با محور قرار دادن کاراکتر «موسی» (هادی حجازی فر) که نمایان‌گر مَنِش آرمان‌گرایانه و ارزش‌مدارانه سال‌های اولیه وقوع انقلاب اسلامی ایران است، می‌کوشد تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در بافت جامعه ایران و متعاقب آن در منش و روحیات مردم را بازنمایی کند. «موسی» نمادی از وطن‌دوستی و غیرت ملی و «امیرعلی»(ساعد سهیلی) نمایان‌گر دلباخته‌ای متعصب و غیرتی است. بنابراین عشق به وطن و عشق به معشوقی پاک و معصوم(نوشین با بازی زیبا کرمعلی) در فیلم به موازات یکدیگر انگیزه و عامل کنش‌گری این دو کاراکتر محوری و سیر و حرکت داستان می‌شود. وطن به شمایل معشوقی درمی‌آید که مظلومانه مورد تجاوز بیگانه قرار گرفته است و باید از او پاسداری و دفاع کرد.

اما فیلم «لاتاری» از ضعف در فیلمنامه رنج می‌برد و این مساله به نقدهای مثبت و منفی در مورد این‌که «موسی» یک قهرمان است یا فردی نامعقول مربوط نمی‌شود. واقعیت این است که در قلمرو فیلم هراتفاقی می‌تواند روی دهد و در عین حال تماشاگر را چنان اقناع کند که حتی رفتارهای ناهنجارانه و خشونت‌آمیز را مورد تحسین قرار دهد. این پیامد زمانی شکل می‌گیرد که فیلم در شخصیت‌پردازی، سلسله روابط علت و معلولی و تمهیدات تصویری موفق عمل کند. «لاتاری» اما با ضعف در این عناصر موجب اختلاف‌نظر مخاطبان درباره ارزیابی کنش‌گری سوژه‌های اصلی‌ خود می‌شود؛ درحالی‌که کارگردان می‌توانست با رعایت برخی اصول و اصلاحاتی در فیلمنامه و شخصیت‌پردازی، قهرمانی امروزی از نوع «قیصر» دهه 40 را به جامعه ایران معرفی کند. اگر بافت جامعه تغییر کرده است اما یک فیلم خوب می‌تواند گفتمانش را به گونه‌ای طرح کند که مخاطب از هر قشری منطق درونی ‌آن را بپذیرد.

یکی از عمده‌ترین ایرادهای فیلم به موضوع مرکزی آن یعنی مساله انتقام گرفتن از عاملان مرگ «نوشین» مربوط می‌شود. واقعیت این است که از زمانی که «نوشین» به دبی می‌رود دوربین در ایران می‌ماند و با او همراه نمی‌شود و پس از دقایقی عکس‌العمل کاراکترهای گوناگون فیلم نسبت به مرگ وی به نمایش درمی‌آید. در سکانس‌های بعدی هم که «موسی» و «امیرعلی» درصدد کشف علت مرگ او هستند نیز تصاویری از اتفاقات پیش‌آمده برای وی نشان داده نمی‌شود. حتی با پذیرش این فرضیه که هدف کارگردان ایجاد فضایی معماگون و تعلیق‌آمیز در فیلم بوده است ولی «مهدویان» می‌توانست با ایجاد تصاویری از سرنوشت «نوشین» در دبی و سپس با بخش‌بندی و تقطیع خلاقانه این تصویرها (که برای مثال بخشی در زمان حیات‌ «نوشین» و بخشی دیگر پس از مرگش و در فرایند تحقیق‌های «امیرعلی» و «موسی» به تصویر کشیده می‌شد) هم مخاطب را به کاراکتر «نوشین» نزدیک کند و هم معماگونه‌گی داستان را از دست ندهد. همین فقدان تصویرسازی درمورد شیوه زندگی این کاراکتر در دبی و جریان مرگ‌اش موجب می‌شود طیفی از مخاطبان، همدلی لازم را با موضوع مظلوم واقع شدن او و تنفر شدید از عاملان مرگ‌اش نداشته باشند.

نه اینکه برخی مخاطبان دلشان از سنگ باشد نه! مساله این است که بیان ظلم و ستم در یک فیلم با یک‌سری جملات تاثیر خاصی بر روی هر نوع تماشاگری ندارد. این تاثیرآن‌گاه برای انواع تماشاگران شکل می‌گیرد که این ظلم و ستم در روند فیلم به نمایش و فعلیت درآید، مخاطب آن را به چشم ببیند، حس کند و با تمام وجود بخواهد که این ظلم به هرطریقی از بین برود. به همین دلیل است که جای خالی بزرگی در فیلمنامه در مورد شخصیت‌پردازی کاراکتر «نوشین» و داستان زندگی‌اش در دبی وجود دارد. تمام وقایع مربوط به او پس از مهاجرت فقط از طریق گفت‌وگوهای میان افراد و پیدا کردن چَت‌های شخصی‌‌ وی آشکار می‌شود. این استراتژی برای فیلمی که پایان‌بندی معقولانه‌ای دارد می‌تواند قابل قبول باشد؛ اما برای «لاتاری» که قرار است در انتها قهرمانی آرمان‌گرا از قوانین ملی و بین‌المللی، از مصلحت‌اندیشی رایج در جامعه چشم‌پوشی کند و برای انتقام گرفتن، صحنه‌های قتل و خشونت بیافریند لازم و کافی به نظر نمی‌آید. برای آن دسته از مخاطبان که مانند کاراکتر «مرتضی»(حمید فرخ‌نژاد) از جنگ خسته شده‌اند و در پارادایم مصلحت‌اندیشانه جهان مدرن زندگی می‌کنند باید تمهیدات تصویری و انگیزه لازم برای چنین هنجارشکنی خشونت‌آمیزی لحاظ شود. کنش‌های احساسی «موسی» در سکانس پایانی می‌توانست با همین تمهیدات برای همه مخاطبان و نه تنها طیف خاصی قابل قبول‌ به نظر آید و تماشاگران گوناگون را چنان اقناع کند که خشونت‌آمیزی آن را به نفع انتقام گرفتن از مرگ مظلومانه دختری پاک و معصوم نادیده بگیرند.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید