درباره ابراهیم حاتمی کیا و «به وقت شام»

درامانقد-سینما: مشکل از آنجا آغاز شد که در میان ناپختگی و بی تجربگی فضای سینمای پس از انقلاب که تازه در حال شکل گیری بود، ابراهیم حاتمی کیا زیادی و بی جهت جدی گرفته شد. یک ملودرام ساز معمولی، که موضوع بکر و مهم جنگ را دستمایه کرده بود و به همین دلیل دیده شد، تبدیل به انسانی گم شده در خود شد. حاتمی کیا با اندیشه هایی سطحی و غیر پیچیده اما ذهنیتی نه چندان سالم و بسیط درباب جهان و مسائل اطراف خود، در طول سالیان تبدیل به فیلمسازی بد، پرگو و خود بزرگ بین شد که هر روز با ساختن فیلمهای ضعیف تر و جهانی معیوب بیشتر سعی کرد از فیلمساز به سیاست بازی بزرگ تبدیل شود. او حرفهای بزرگ را سطحی می زند در مسائل بغرنجی که دانش و بینشی دربابشان ندارد اظهار نظرهای تند و جنجالی می کند و توهم متفکر بودن را واقعیت خود فرض کرده است. سؤتفاهم و اختلال در شناخت خود مسئله اصلی این سالهای حاتمی کیاست. مسئله ای که کمتر انسانی خود تاب دیدنش را دارد. البته این مشکل تنها یک مقصر نداشت علاوه بر خود حاتمی کیا این منتقدان سینما و گروه های سیاسی هم بودند که به او کمک کردند تا دیالکتیک معیوب اما مستحکمی از سؤتفاهم میان حاتمی کیا و مخاطباناش شکل بگیرد. سؤتفاهمی بزرگ درباره خود و جایگاه خود.

«به‌وقت شام» تصویر خوبی از مشکل ‌اصلی فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیاست؛ مشکلی برآمده از تناقض حاتمی‌کیای فیلمساز و آن‌چه حاتمی‌کیا و دیگران از او به‌عنوان فیلمساز می‌خواهند ظاهر کنند؛ تناقضی که به‌سبب همه سروصداها و جدی‌گرفتن‌های بیش از اندازه آثار این کارگردان رخ داد. ابراهیم حاتمی‌کیا فیلمسازی قصه‌گو و الگومحور است. او از شیوه‌های ساده‌ای در درام‌پردازی و فیلمنامه‌نویسی بهره می‌برد و بیشتر آثارش فیلم‌هایی سرگرم‌کننده در موضوعات و مسائل ملتهب است. مسئله این است: میان موضوع و قواعد درام در آثار حاتمی‌کیا تا جایی توازن و تعادل نسبی برقرار بود و این کمک می‌کرد فیلم‌های بهتر و چالش‌برانگیزتری از او ببینیم. هرچند اینک بخشی از فیلم‌های ستایش‌شده قبلی هم بسیار پرگو به نظر می‌رسند، همچنان در مقایسه با تجربه‌های حاتمی‌کیا بعد از «ارتفاع‌پست»، تعادل بیشتری دارند. پس از «ارتفاع پست» افول او، از یک فیلمساز با چند فیلم خوب، با فیلم‌های بدِ متوالی آغاز شد. حاتمی‌کیا هر چه می‌گذرد پرگوتر می‌شود و خود را روی اثرش سنگین‌تر می‌کند؛ چیزی شبیه به رخداد عجیبی که در فیلم‌های اخیر مسعود کیمیایی دیدیم. هم مواجهه بیش از حد ایدئولوژیک طیف‌های مختلف منتقدان با فیلم‌های حاتمی‌کیا و هم ژست او نسبت به تبحر خودش در فیلمسازی، به نوعی سوءتفاهم و گفت‌وگوی معیوب با او و آثارش منجر شده است.
«به‌وقت شام» درامی سیاسی-جنگی با موتیف مورد علاقه حاتمی‌کیا (تضاد پدران و فرزندان) است که موضوعی ملتهب و سرراست همچون مبارزه با نفوذ داعش در منطقه را دستمایه قرار داده، اما رویکرد کارگردان به این دستمایه ملتهب، به‌عنوان پشتوانه درام، از تعادل خارج می‌شود و اثر را مانند آثار پیشین او دچار چندپارگی و گسست می‌کند. علت اصلی هم همین فراتر رفتن حاتمی‌کیا از گفتن داستان آدم‌های خودش و پرداختن به مسائلی پیچیده‌تر از جهان درام ‌اوست. حاتمی‌کیا، با پررنگ کردن تحلیل خود از مسائل سیاسی و تحقیقاتش از شاکله داعش، مسئله اصلی و کنش قهرمان‌هایش را کمرنگ و کمرنگ‌تر و درامش را از مسیر درست منحرف می‌کند؛ خاصه این‌که تصویر و شناخت تازه‌ای هم از داعش به دست نمی‌دهد.  «به‌وقت شام» در یک‌سوم ابتدایی ساختار دراماتیک قدرتمندی دارد و آدم‌ها و روابط‌شان در بطن رخداد معرفی می‌شوند. دوسوم انتهایی، فیلم‌جنگی تمام‌عیاری است که در حد توانایی سینمای ایران پلان‌های باکیفیتی دارد. آن‌چه می‌بینیم رویارویی شفاف با جهانی سرراست در فیلمنامه‌ای ساده است که در عین‌ حال از زاویه ناسیونالیستی و پراحساس به مسئله نگاه می‌کند و فیلــم‌جنــگــی خــوش‌ســاختــی را پیــش چشـــم مخاطــب قـرار می‌دهد.

1 نظر

  1. بنظرم در پاراگراف اول کمی تند رفتید. انتقاد به اخرین فیلم حاتمی کیا و اعتراضات بیجا و نسنجیده ای که سالهای اخیر از خود بروز میدهد بجای خود، ولی کارنامه او دارای کارهای قوی و خوش ساختی است که قابل نادیده گرفتن نیست… نگاهتان به فیلم اخر درست و حاوی نکات قابل تاملی بود

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید